عاشقت نبودم.........!!!!!

داستان عاشقانه واقعی

امروز 19 / 12 /92 ساعت 13:30 براش تک زدم....چون دلم براش تک شده بود......این کارو نمیکردم.....اس نمیداد......بعد از تک.....سریع اس داد....سلام...اصلا تک نزن.....آبجیم هست......اصلا تک نزن.......من جوابشو ندادم..... داشتم خونه تمییز میکردم....گمونم ساعت 18 اس داد....گفت : سلام ....چه خبر؟؟....کجایی؟.....من متوجه نبودم.....زمانی متوجه شدم که یه اس دیگه داد و گفت : آبجیم هنوز نرفت ،‌جواب ندادم اصلا تک نزن......من جوابشو ندادم......گرم کار بودم و پیامشو فراموش کردم و از این نوع حرف زدنش خوشم نیومد......شب بهش اس دادم و گفتم :ببخشید....کار داشتم....تونستی اس بده ، جواب میدم......شبخوش بای...جواب نداد....و بازم شبخوش نگفت.....سه شنبه شد....حدود ساعت 14 برام زنگ زد.....اما من متوجه نبودم....و  وقتی اومدم براش تک زدم....چند دقیقه منتظر موندم ، وقتی دیدم زنگ نمیزنه ، رفتم تا ناهارمو بخورم.....اومدم ، دیدم باز تک زده....و من باز هم براش تک زدم......بعدش زنگ زد...و کمی با هم صحبت کردیم ......چیز خاصی بهم نگفتیم....گفت : چرا تک زدی ؟.....گفتم : متوجه نبودم و اشتباهی تک زدم.....بعد داداشش اومد و سریع قطع کرد.....دوستام برای یکاری اومده بودن پیشم.....کار ما خیلی سنگین بود......زنگ زد....رد دادم....و گوشیمو گذاشتم رو ویبره....وقت نکردم بهش اس بدم و بگم تک نزن......چون دوستام متوجه میشدن....

اینو هم بگم که با کارهایی که انجام میدادم ،‌دوستام شک کردن که دوست دختر دارم...ولی من همیشه این حرفو تکذیب میکردم....

بعد چند ساعت ، 2 ، 3 بار دیگه هم تک زد که من متوجه نبودم....کارم ساعت 10 تمام شد....براش تک زدم ،‌برداشت ، اما من قطع کردم.....منتظر بودم اس بده یا زنگ بزنه....اما کاری نکرد....از اتاقم بیرون رفتم ،‌اما گوشیمو تو اتاقم گذاشتم.....

اینو هم بگم که ،‌ خانوادم خیلی بهم شک کردن....و هر زمان که میخاستم برم پیششون ، گوشیمو نمیبردم ، یا روی ویبره میزاشتم.....

چند دقیقه بعد اس داد و گفت :

+نوشته شده در جمعه 23 اسفند 1392برچسب:مینا ، عشق ،‌دوست دارم ، ازدواج,ساعت2:20توسط احمد | |

 بعد خودش اس داد و گفت : در ضمن دیدم که برا چندروز غیبتت به دوست دخترات اطلاع دادی که یوقت نگرانت نشن!!...وای نمیدونی که چقد دلواپس تنهایتم...بای....گفتم : چی بگم...تو که باور نمیکنی!!...اون برا هفته پیش بود...من چند روز اخیرو میگم.....باشه بای...گفت : آره برو که عقب نمونی...مزاحمت دیگه نمیشم....خدانگهدار....گفتم : برام مهم نیست...حالندارم...مزاحم نیستی...هرطور راحتی...خدانگهدار...گفت : فهمیدم که چند روزه حالنداری....پس دیگه هیچوقت بهت اس نمیدم....گفتم : ممنون از اینکه بفکرمی و دوسداری تنهام بزاری تا حالی برام نمونه....بازم ممنون بای....گفت : شکسته نفسی نکن....چرا تنها باشی تو!!؟؟...خونه داداشم هستم...آبجیم هست خونه...فردا اصلا تک نزن ...بای...گفتم : متوجه شده بودم...تو که اس نمیدی...باشه راحت باش...تو خیالت نباشه ....بای

نمیدونه چطوری فکر میکنه...چرا فکر میکنه کسانی که تو وبلاگم نظر میزارن  ،‌دوست دخترام هستن....فقط داشت مسخرم میکرد.....من فقط حقیقت رو بهش گفتم....میگم تنهام...میشه باشه دیگه بهت اس نمیدم...اصلا درک نداشت....

زمانی که داشتیم بهم اس میدادیم من داستانو نوشتم.....دیگه اس ندادیم.....حتما خابید....من بیدار موندم تا داستانمو کامل کنم....

 من تا نماز صبح بیدار بودم...موقع اذان براش تک زدم ....و بعد خابیدم......

ظهر وقتی که بیدار شدم....دیدم بهم اس داد...گفت : صبح بخیر....خونه رفتم...اصلا تک نزن....منم اون موقع جوابشو دادم....گفتم : سلام...وقتت بخیر...باشه...چه خبر؟؟....اما تا الآن که دارم داستانو براتون مینویسم و ساعت حدوده 1 هست ،  جوابمو نداد....بهش شبخوش گفتم.... اما باز چیزی نگفت.....امروز هم گذشت و مینا اصلا  اس نداد.....حتی جواب پیامم که بهش گفتم چه خبر رو هم نداد.......شب شد....من مثل همیشه بهش شبخوش گفتم...اما باز هم جوابمو نداد....امروز 19 / 12 / 92 .......

ادامه داستانو بزودی براتون مینویسم و زیاد منتظرتون نمیزارم

+نوشته شده در چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:مینا ، عشق ،‌دوست دارم ، ازدواج,ساعت1:13توسط احمد | |

یک روز جواب این کارتو خواهی داد...خدا ازت بگذره....

صبح زنگ زد و گفت چه خبر و....منم جواب دادم.....بهش گفتم چرا دیشب خابیدی؟.....گفت : خابم برد....گفت : تکلیفمو مشخص کن.....گفتم مگه چی شده....گفت : فقط دو راه داری.....یا با هم دوست باشیم یا اینکه باید ولم کنی...گفتم چی...همین دوراهه...اصلا نباید به ازدواج فکر کنی....اگه بخای به ازدواج فکر کنی...دیگه نه بهت اس میدم نه باهات صحبت میکنم.....اصلا متوجه نبود و اصلا نمیخاست منو درک کنه....و منو توی وضعیت خیلی سخت قرار داد...بخدا نمیدونستم چی جوابشو بدم....دوسشداشتم....اگه میگفتم دوست دارم باهات ازدواج کنم ...میرفت و دیگه نه بهم اس میداد و نه زنگ میزد....چون خوب میشناختمش....دوست نداشتم باهاش دوست باشم...بهش گفتم نمیدونمو ...صحبت ما تموم شد....من جایی مهمانی بودم....گفت شارژ ندارم...گفتم باشه ولی اصلا تک نزن.....چند ساعت گذشت....بهم اس داد شارژ ضروری نیاز دارم....من اون موقع داشتم غذا میخوردم و دستم چرب بود....نمیتونستم جوابشو بدم...اونم پشت سر هم تک میزد.....گمونم لو رفته باشم....با همون دستای روغنی بهش اس دادم...ببخشید نمیتونم تروخدا تک نزن....دیگه چیزی نگفت.....من واقعا نمیتونستم براش شارژ بگیرم و از صاحب خونه هم خاستم با همراه بانکش شارژ بگیره...گفت همراه بانکم فعال نیست.....ساعت 5 شده بود...اس داد میخام برم بیرون تک نزن....گفتم باشه....منم میخاستم برم خونه...پیش خودم گفتم حتما برا خودش شارژ گرفته ... دیگه براش شارژ نگرفتم...بهش گفتم رفتی بیرون هدیه ای که قول دادی برام بگیر...چیزی نگفت....من دوستم اومده بود پیشم ...حدود ساعت 8 بهش اس دادم....اصلا تکنزن...اومدی بگو چی برام خریدی...داخل پرانتز بگم که....قرار بود برا تولدم تیشرت بخره ولی همیشه میگفت پول ندارم یا نمیخام بخرم.....یه درس باهم داشتیم و سر جلسه امتحان پیش هم نشسته بودیم...اون  درس نخونده بود....گفت : اگه بهم برسونی و بیست بشم برات یه هدیه میخرم.... من عادت نداشتم به کسی تقلب بگم....بخاطر هدیه ای که مشخص نبود برام بگیره یا نه هم نمیخاستم بهش تقلب بگم...دلم براش سوخته بود...چون نخونده بود و رنگش پریده بود و خیلی ناراحت بودو استرس داشت......یادم نمیره ...من اونروز تمام تلاشمو کردم که بهش بگم اما سر جلسه امتحان خیلی بد برخورد میکرد....میخاست که برگه عوض کنیم یا در این حدود...اما مراقب گیر میداد...چند بار بهم اخطار داده بود...و سرآخر بزور از دستم برگه رو گرفت...بعد از جلسه امتحان بجای تشکر ...فقط فحش نداد دیگه!!!....فقط داشت ناله میکرد که چرا بهش تقلب نگفتم...خداروشکر مینا اون امتحانو 20 شده بود.....منم 20 شده بودم...پس باید برام 2 تا هدیه میخرید...منم برا تولدش هدیه نخریده بودم و بهش گفته بودم برات حتما میخرم...اما مشهد رفته بودم ....

ادامه داستانو بزودی براتون می نویسم و زیاد منتظرتون نمیزارم

+نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:مینا ، عشق ،‌دوست دارم ، ازدواج,ساعت20:36توسط احمد | |